صفحه نخست » حرف دل » مولای انس و جان
news-img1087

مولای انس و جان

در این وادیِ دور از گل،که عالم سخت حیران است

در این غوغای وانفسا که باغش چون بیابان است

نگفتم درد خود با کس چو محرم من ندیدم کس

چو صحبت از طبیبان شد، که اویم مرهم جان است.

 

دخیلم به نگاه کریمانه خدا، که با فرمان تابش وجودت، تن ظلمت زده زمین را منور کند. کاسه انتظارم ظهورت را گدایی می­کند، سهم نوازش تو با دعای عهد من گره خورده و ندای الغوث الغوث گفتنم، التهاب هراسم را برای نیامدنت درهم می شکند، ای همه نور:  تو از جنس آرامشی و منِ بی قرار، به وسعتِ طولِ تمامی جمعه­ های انتظارم، نگاهم به نگاهِ ظهور توست، آقای من، عطش نیامدنت صبرم را رسوا کرده است بیا و بدان که دانه های تسبیحِ دلم، زخمیِ ذکر توست و من تاب طعنه های لحظه های بی تو بودن را ندارم.

 

نویسنده: مهدی زمانی

 

لینک کوتاه مطلب : https://www.wogpc.ir/?p=39748